۱- اگر دقت کنید همزمان با آزمون شدن ظرفیت ها هم بالا رفت. مثلا دانشگاهی که سه نفر یا دو نفر دانشجو می پذیرفت به ناگاه ۷ نفر پذیرش گرفت و یا اینکه شبانه هم به آن افزوده شد. در صورتی که در سیستم قبل وقتی تعداد کمتر بود بیشتر حق افراد ضایع می گشت و با افزایش ظرفیت و استفاده از سیستم سنتی می توانست از حق خوری جلو گیری کند و نیازی نبود که آزمون کلی برگزار شود.
۲- آزمون کردن ورود به مقاطع بالاتر و یا هر جایی دروازه ورود را از سمت کارگزاران اصلی(مثلا در دانشگاه اساتید گروه ها) به سمت کارگزاران غیر اثرگذار اصلی سوق داده و این هم سبب اعمال سیاست های پذیرش ناشایست می کند. یعنی اینکه به راحتی می توان مقاومت گروه ها را در قبال پذیرش برخی افراد(با برخی شرایط احتمالا غیرعلمی) شکست و اعمال سلیقه را افزایش داد.
۳- نباد از نظر دور داشت که سیاستگذاران احتمال افزایش متقاضی برای ورود به دکتری را در نظر داشتند و این هم مدیریت ورود را سخت می کرد، لذا واجب شد که آزمون گرفته شود. این نکته به معنی این است که برای مدیریت بهتر برگزاری آزمون لازم شد و نه برای انتخاب بهتر.
۴- اگر یک نظرسنجی از گروه ها صورت گیرد کیفیت دانشجویان دکتری با توجه به سیستم سنتی مشخص می شود. دانشجویان با ذهن آزمون همیشه کتابی و متنی و تستی هستند و نه تحلیلی و کاربردی و پژوهشی
۵- اگر آزمون بخواهد سختگیرانه و صرفا مبتنی بر متن کتب باشد، پژوهشگران(که شعار اصلی دوره دکتری پژوهشگری است) شانس کمتری را در ورود به دکتری دارند و لذا بیشتر افراد با نگاه ارزشیابانه، نمره محور و استاد شاگردی(تو بگو من حفظ کنم!) تربیت شده و مقطع دکتری خاصیت اصلی خود را از دست خواهد داد.
۶- در صورتی که در مبدأ ورود به مقطع دکتری ما آزمون را محور قرار دهیم در ارزشیابی نهایی و در خروج دانشجویان از این مقطع نیز باید کمی سازی خود را دقیق تر کنیم. باید آزمون جامع را نیز کمی تر و قابل مقایسه تر برگزار کنیم و بنابراین بر طبل سطحی نگری در آموزش عالی خواهیم کوفت.
۷- اما نکته جالب دیگر این است که، برای ورود به مقطع دکتری و شرکت در مصاحبه حتماً باید در یک آزمون شرکت نمود. کاهش درصد تأثیرگذاری این آزمون هیچ فرجی در پذیرش افراد توانمند نمی کند، چرا که آزمون اگر یک درصد(کمترین درصد) نیز نقش داشته باشد یک مانع است و حتما باید از آن گذشت و این به معنی این است که یک درصد به اندازه صد در صد مؤثر است(بار اول آزمون ۸۰ درصد و اکنون ۳۰ درصد شد و این خود نشان از عدم آگاهی سیاستگذاران از اهمیت آزمون دارد).
۸- واقعا راهکار چیست؟
به نظر من باید افراد به دنبال جایگزین های دیگری برای مقطع دکتری باشند(لااقل در رشته های مهندسی و تجربی این امر شدنی است).
باید تعداد استادان گروه ها حداقل سه برابر دانشجویان دکتری باشد و سیستم آزمون درون دانشگاهی جایگزین این روش پذیرش گردد باید از استادان دانشگاه ها در پذیرش خارج از اصول آزمونی حمایت مالی بیشتری صورت گیرد(مگر این نیست که اگر رزومه قوی داشته باشید در بهترین دانشگاه های دنیا پذیرش می گیرید).
باید سال های دوره دکتری رو از ۵ سال به سه سال کاهش دهیم و این نیازمند انتخاب موضوع رساله و فعالیت های پژوهشی از همان بدو ورود است(مگر نه اینکه در اغلب کشورهای توسعه یافته دوره دکتری در حال کاهش است و در حال حاضر دوره های سه ساله رونق بالایی دارد)
بایستی به آسیب های بلندمدت آزمونی کردن دکتری توجه بیشتری نمود(مثلاً آزمونی شدن ذهن دانشجویان، تبدیل پژوهشگران به آموزشگران(البته معلمان کم عمق)، حذف نخبگان از گردونه رقابت ها، فرار هرچه بیشتر مغزها(مگرنه اینکه نخبگان ما به راحتی در دانشگاه های دنیا پذیرفته شده و به دلیل فرار از آزمون، کشور را ترک می کنند). رقابتی شدن در انتخاب اعضای هیئت علمی و نقش رزومه های سطحی تر در عوض روزمه های پژوهشی و … . تأثیر مراحل پذیرش بر مسائل زندگی(از جمله ازدواج، فرزندآوری، اشتغال، خدمت نظام وظیفه). زنانه شدن مقطع دکتری(نه به دلیل مسائل جنسیتی بلکه از نگاه حذف کارگزاران دیگر و یکسونگری در پژوهش و آموزش).
کاهش تبعیض اگرچه شعار اصلی آزمون کردن پذیرش در مقطع دکتری بود ولی به نظر می رسد، تبعیض را با نگاه دیگری در بین دانشجویان رسوخ داده است.
حمید مسعودی- دانشجوی دکتری جامعه شناسی
منبع: روزنامه خراسان