آیا حذف کنکور میتواند عامل بهبود بهرهوری نظام آموزشی باشد؟
به گذشته نهچندان دور که مراجعه میکنیم در میانه حکومت قاجاریان، به نام عباس میرزا برمیخوریم که اولین گروهها را برای کسب تحصیلات جدید راهی فرنگ کرد. این اقدام عباس میرزا به پرسش بزرگ او از دلایل ضعف ایران و قوت غربیها بازمیگشت و خودآگاه یا ناخودآگاه میان تحصیل علم و قدرت هم برای حاکمیت و هم برای فرد طالب علم، تناسب و ارتباط مستقیم برقرار میکرد.
از نخستین گامها برای حضور در نهادهای تولید و توزیع دانش در داخل و خارج از ایران، چرخش پارادایمی از علم به مثابه فضیلت به علم به مثابه ابزار کسب قدرت را در همین رویکرد میتوان دید. دارالفنون به مثابه مرکز تولید کارگزاران دولتی نقش نخست را در روزگار معاصر بازی کرد. اکثر فارغالتحصیلان دارالفنون از مقام دولتی بینصیب نماندند. تبعات چنین اتفاقی، نگرشی را در عرصه فردی پدید آورد که هر کس در راه تحصیلات جدید به ویژه تحصیلات تکمیلی گام گذارد، فرصتی بیشتر برای کسب مال و ثروت و به تبع آن تغییر منزلت اجتماعی و توان اعمال قدرت خواهد داشت.
ذهنیت تناسب قدرت و تحصیلات در تداوم خود به دارالفنون رسید. حضور دانشآموختگان دارالفنون در تحولات زمینهساز انقلاب مشروطه و نتایج نیز نشان میداد کسب دانش و حضور در مراتب عالیتر آن در تغییر منزلت اجتماعی و به تبع آن برخورداری از قدرت بیشتر تاثیری بیبدیل دارد.
بهرغم نقشآفرینی دارالفنون در دوره ناصری، نخستین جهش بزرگ در تحصیلات تکمیلی بعد از انقلاب مشروطه پدید آمد. گرچه روند اعزام دانشجو در سالهای نابسامانی انقلاب مشروطه با اختلال مواجه شد، لیکن در سالهای بعد از تثبیت قدرت رضاشاه تحولی جدی پیدا کرد. از یکسو قانون اعزام دانشجو با بورس دولتی و با تعهد دانشآموخته به کار برای دولت تصویب شد و از سوی دیگر دانشگاه تهران در شهر تهران و مراکز آموزش عالی در تبریز و اصفهان و مشهد و… تاسیس شد که با قانون تحصیلات رایگان و سپردن تعهد به خدمت در دولت همزاد شد.
هر دو اقدام نیاز جامعه بود اما در بطن خود این پیام را به جامعه منتقل میکرد که تحصیلات عالی یعنی ضمانت اشتغال مناسب و تضمین اشتغال مناسب یعنی تغییر منزلت اجتماعی. بیسبب نبود که در این دوره هر کدام از ما از بزرگترهای خود میشنیدیم که درس بخوان تا آدم شوی. معنی این سخن مساوی بود با تحصیل، بخوانید «کسب مدرک» یعنی قدرت.
دومین جهش آموزش عالی در کشور در دهه ۴۰ بود. در این دوره در اغلب شهرهای بزرگ و در تعدادی از شهرهای متوسط کشور دانشگاهها و مدارس و مراکز آموزش عالی گسترش یافتند. به یک معنا و به دلیل گسترش آموزش رایگان و البته تشدید ذهنیت تناسب تحصیل علم و تغییر منزلت اجتماعی نخستین مراحل تودهای شدن آموزش عالی را در همین سالها میتوان دید. در همین دوره است که کسانی چون جلال آلاحمد میان تحصیلکرده و روشنفکر فرق میگذارند و تعبیر مثبت و منفی تشخص به مثابه شاخصه کسی که تحصیلات عالیه دارد و جوجهفکلی در وجه طنزآمیز آن نیز بیش از پیش در جامعه رواج پیدا میکند. حضور نیروهای تحصیلکرده در مراکز آموزش عالی در دو سوی میدان دفاع از وضع موجود و طلب تغییر بنیادین در وضع موجود نیز گواه دیگری بر ارتباط تناسب قدرت و تحصیلات تکمیلی و میل جدی برای تغییر منزلت اجتماعی است. در همین دهه یعنی به سال ۱۳۴۸ نخستین کنکور با شرکت حدود ۵۰ هزار نفر برگزار شد. این در حالی بود که در همین سال نیز حدود ۳۰ هزار نفر به خارج از کشور اعزام شده بودند.
افزایش ۱۵۰ هزارنفری جمعیت دانشجویان در آستانه انقلاب اسلامی و جهش ۳۰ برابری آن در میانه دهه ۸۰ در حاشیه خود بازاری پررونق و وسیع را از بنگاههای کنکور تا جزوهفروشان و تولیدکنندگان کتابهای کمکدرسی و در نهایت رشد قارچی مراکز آموزش عالی دولتی، شبهدولتی، خصوصی و شبهخصوصی پدید آورد. در کنار این وضعیت بازار سیاه تدریس خصوصی پرحاشیه، مدرکسازی، پایاننامهفروشی، مقالهچاپکنی در نشریات علمی و پژوهشی شکل گرفت.
بهرغم مواردی که ذکر شد، شاهدیم که امروز دو اتفاق عملاً در پارادایم حاکم بر تمایل به ورود به آموزش عالی شکاف ایجاد کرده است. اولاً به دلیل اشباع فرصتهای شغلی در دولت و بخش غیردولتی و البته وجود نیروی کار مازاد و غیرمتخصص تحصیلکرده، عملاً نگرش تحصیل به مثابه تغییر منزلت اجتماعی با ابهام جدی مواجه شده است. ثانیاً پیدایش فرصتهای اشتغال نوین، بهویژه اشتغال مرتبط با جهان مجازی که بر عنصر خلاقیت و ایدهپردازیهای نوگرایانه استوار است، در عمل کارآمدی مدرک و حتی تحصیلات عالی را در بسیاری از زمینهها بیآینده کرده است. این فرصت بیبدیل اگر بهخوبی به کار گرفته شود، همچنین دانشگاه نیز از کارخانه تولید مدرک به مرکز تخصص و مهارت متناسب با وضع کنونی تبدیل شود، بازار کنکور را بلاموضوع خواهد کرد. شاهد مدعا اینکه میبینیم کنکوربازان از مقطع کارشناسی به کارشناسی ارشد و دکترا تغییر فاز دادهاند زیرا به دلیل سهولت ورود به تحصیلات دوره کارشناسی و کاردانی کنکور در مقطع مابعد دیپلم زیانده و غیراقتصادی مینماید.
اگر به صدر سخن برگردیم، به نظر نگارنده بهتر است به جای بیان سخنی که تلقی نوعی افشاگری به ذهن متبادر میکند، در عرصه فعالیتی متناسب با قواعد این بازار که البته نگارنده به سیاه بودنش نیز واقف است، به مدیریت بازار باقی مانده فکر کنیم و از آن مهمتر با اتخاذ رویکرد آیندهنگرانه در نظام آموزش عالی از ذهنیت تناسب تحصیلات با تغییر منزلت اجتماعی به گونهای مثبت بهره ببریم و انتخاب دانشجو بر اساس توانایی و خلاقیت و ساماندهی آموزشها برای تقویت مهارتهای حرفهای را در دستور کار قرار دهیم. این رویکرد هم نیاز اجتماعی را برآورده خواهد کرد و هم راه تهدید لشکر بیکاران مدرک به دست را خواهد بست.