از نظر آنها مهاجرت نخبگان در قالب يك مسئله اجتماعي تعريف مي شود .
ايرنا برآن است تا در گفت وگويي با آذر تشكر جامعه شناس رويكرد متفاوتي به موضوع مهاجرت نخبگان داشته باشد و به پرسش هايي همچون چرا مهاجرت نخبگان مهم است ؟ تعريف نخبگي در جامعه ايران تاكنون چگونه بوده و به چه كسي نخبه مي گويند ؟ آيا كاربرد واژه مهاجرت نخبگان و تعريف نخبگي درست است يا خير ؟ پاسخ دهد .
دكتر تشكر دانش آموخته جامعه شناسي و عضو هيأت مؤسس و مديرعامل انديشكده رخداد تازه است و تاكنون تحقيقات بسياري در حوزه مسائل اجتماعي به انجام رسانده است.
مشروح گفت وگو به اين شرح است :
**س: بنابر تحقيقات بنياد نخبگان ، روند مهاجرت نخبگان كشور كاهش پيدا كرده است . نظر شما درمورد اين روند كاهشي چيست ؟
– قبل از اينكه به چنين تحقيقات و نتايج آنها توجه كنيم به نظرم بد نيست موضوع را بصورت ريشهايتري بحث كنيم. مسلم است كه نيروي انساني و بودجه هاي بزرگي صرف اين قبيل تحقيقات ميشود و انتظار هم اين است كه نتايج آنها وارد سياستگذاري ها شود. يعني براساس اين تحقيقات پيمايشي ما نتيجه بگيريم كه مهاجرت نخبگان كم شده و خيال ما راحت شود و مثلا بودجه را كم و زياد كنيم…، خود اين سوال و گزاره اي كه پشت آن است اگر تحليل شود درس هاي زيادي براي ما دارد.
**س: يعني شما در اينكه مسئله اي به نام مهاجرت نخبگان داريم ترديد داريد؟
– خير. حتما چنين مسئله اي هست و قوي و پردامنه هم هست. اما اولا همانطور كه قبلا هم گفته ام مهاجرت فقط مختص به نخبگان نيست اما ما به مهاجرت نخبگان به عنوان يك شاخص نگاه مي كنيم كه مسئله عمومي تري را بيان مي كند. در حقيقت ما يك مسئله عمومي تربه نام مهاجرت ويك مسئله خاص تر باعنوان مهاجرت نخبگان داريم. مهاجرت نخبگان فقط شاخصي هشداردهنده است.
**س: پس شايد بهتر است ابتدا بپرسيم كه خود واژه مهاجرت نخبگان چه چيزي را دارد به ما ميگويد و چرا مهاجرت نخبگان مهم است ؟
– در تركيب «مهاجرت نخبگان» ما با دو واژه روبرو هستيم؛ يكي مهاجرت و ديگري نخبگي. اجازه بدهيد كمي هريك از اين دو پديده را بشكافيم.
مهاجرت يك پديده جهاني ، منطقه اي وملي است. ابعاد و ويژگي هاي بسيار متنوعي دارد و روزبروز هم دارد پيچيده تر ميشود.چنانكه حتي براي كشورهاي مهاجر پذير مثل آمريكاي شمالي و كانادا و تازگيها اروپا هم كه از اين مهاجرت سود مي برده و ميبرند، مسئله شده است. طبيعي است كه در چارچوب مرزهاي ملي هم كه فكر كنيم مهاجرت ميتواند مسئله بشود و به همين دليل هم يك عده اي لازم است بنشينند و روندهاي آن را پايش و ارزيابي كنند چون به صورت مستقيم با بحث منابع و سرمايه انساني يك جامعه سروكار دارد. چه اينكه اين سرمايه ، بهعنوان نخبه تعريف شود چه نشود. بهرحال مثل اين است كه كشوري سرمايهگذاري اش را دودستي دارد تقديم كشور ديگري ميكند. بنابراين موضوع مهاجرت يك موضوع حادّ است.
حالا اجازه دهيد واژه نخبگي را بررسي كنيم. همين ابتدا بگويم كه من در اصل با روند توليد نخبگي مخالفم .
**س: چرا مخالفيد؟ آيا فكر نميكنيد كه عده اي در جامعه هستند كه از بقيه با استعداد ترند و نخبهاند و اگر مهاجرت كنند جامعه متضرر ميشود؟
– ببينيد. در جامعه ما به چه كسي نخبه مي گويند؟ كسي كه بالاترين نمرات آزمون ها راكه نظام آموزشي تعيين كرده كسب كند، در المپيادها مدال بياورد. نمرات او خوب باشد. رتبه برتر كنكور باشد و… سازمان هايي مانند مدارس تيزهوشان و بنياد نخبگان و… براي مديريت اين افراد شكل مي گيرد . از طرف ديگر امروزه با وجود خانواده هاي تك فرزند يا دوفرزند اغلب توجه والدين به فرزندان بيشتر شده و والدين سعي ميكنند تمام آرزوهاي خودرا در فرزندان جامه عمل بپوشانند. آنها دائم درصدد اين هستند كه ثابت كنند فرزند آنان نخبه است. او را به مراكز سنجش بهره هوشي مي برند و… خلاصه اينكه نظام خانواده ، دستگاه ها و نهادهاي آموزشي در كار تبديل افراد به عدد و رقم هستند تا نتيجه بگيرند كه اين بچه نخبه است و با بقيه فرق مي كند و بايد امكانات ويژه اي داشته باشد.
در واقع ما يك روند توليد نخبگي داريم. در روند توليد نخبگي، افراد مورد نظر ايزوله مي شوند و با نام تيزهوشان و تعريف استانداردهاي عددي مشخص به عنوان افرادي با هوش برتر تلقي مي شوند و در سيستم ملي و بين المللي قرارمي گيرند. در اين فرآيند گذراندن المپيادها مهم ميشود. اعداد و استانداردها هم مثل يك مرز عمل مي كند. از يك عددي بالاتر شخص نخبه است و از آن پايين تر از دايره نخبگي خارج ميشود.
جالب است كه مسير اين افراد هم كاملا مشخص است. به اين صورت كه از مدارس تيزهوشان به دانشگاه هاي برتر منتقل وبا تحصيل در رشته هاي خاصي داراي مهارت هاي ابزاري شده و در نهايت وارد يك نظام جهاني مي شوند كه اين نظام جهاني با نهادهاي خاص خود مانند دانشگاه ها و مؤسسات برتر نخبگي را تعريف و اعتبار مي دهد . كامل مشخص است كه اين فرآيند كاملاً ابزاري و ماشيني است و هوش افراد كاناليزه وتبديل به نمره ميشود واين نمره معيار ومبناي مقايسه شايستگي قرار ميگيرد.
حالا بياييد تعريف ديگري به شما بدهم: كانت در رساله « روشنگري چيست ؟» ميگويد «روشنگري همانا عبارتست از بهدرآمدن انسان است از حالت كودكي.» از نظر كانت كودك كسي است كه نمي تواند و شجاعت ندارد كه بدون كمك و راهنمايي ديگران فهم خود را به كار گيرد. از نظر كانت ترس يكي از عواملي است كه كودكي را هميشگي ميكند.حد اعلاي روشنگري ، در بلوغ انساني است وكسي بالغ است كه بدون نيازبه اطرافيان خود بتواند خود را اداره كند و تصميم بگيرد. از اين نظر، فرد و جامعه زماني به روشنگري مي رسند كه به بلوغ رسيده واز دنياي كودكي خارج شده باشند.
حال با چنين ديدگاهي بايد سؤال كرد آيا اغلب اين نخبگان عمر خود را با ترس و اضطراب سپري نميكنند؟ آيا اينطور نيست كه تنها مهارت هاي ابزاري آنان افزايش مي يابد و ساير مهارتها از جمله مهارت هاي اجتماعي و ارتباطي آنان بسيار ضعيف است. آيا اينطور نيست كه آنها بدون آنكه خود تصميم بگيرند و زندگي خود را انتخاب كنند در مسيرهاي از پيش تعيين شدهاي ميافتند؟ آيا اين طور نيست كه آنها به دليل بزرگ شدن با چنين ترس هايي و به دليل انتظارات بالاي جامعه و خانواده، اغلب در موقعيت حاشيه اي قرار ميگيرند .
**س: با اين تفاسير آيا به نظر شما موقعيت نخبگي موقعيت حاشيه بودگي هم هست؟ در حاليكه معمولا خلاف اين مسئله مطرح است. يعني از نخبگان انتظار ميرود كه در متن جامعه باشند.
– حرف شما درست است. توجه كنيد كه كسي كه به او نخبه گفته ميشود نسبت خود را با جامعه تعريف مي كند؛ يعني ممكن است از طرف جامعه و نهادهاي آن به او دو پيغام متفاوت داده شود. يا به او گقته مي شود كه تو نخبه ومسئول تعدادزيادي از مردم هستي و بايد در آينده جامعه سهمي ايفا كني و يا ممكن است به اوپيغام داده شود كه تو تافته جدا بافته و متمايز هستي و هيچ ربطي به جامعه نداري .
دولت و نهادهاي مرتبط همواره اين دغدغه را دارند كه نخبگان مسئوليت مردم را به عهده گيرند. در چنين تعريفي از نخبگي ، كسب موقعيت متني براي نخبه مهم مي شود در حالي كه جامعه، متن خودرا در اختيار اين افراد نميگذارد. حوزه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… جامعه بسيار بسته و رانتي هستند و آنقدر باز نيستند كه كساني به صرف توانايي و استعداد آن هم توانايي هاي ابزاري بتوانند در مناصب و موقعيت هاي اصلي قرار بگيرند و مثلا جامعه را نجات دهند. در چنين شرايطي است كه نخبگان دچارتعارض و چالش جدي مي شوند، بايد دائم خود را با استانداردهاي موفقيت جامعه هماهنگ كنند، يعني مفهوم پيشرفت براي آنان يك مفهوم بشدت فرساينده مي شود. بايد ديد متن جامعه كجاست ؟ متن جامعه يعني موقعيت بالاي اقتصادي ، سياسي ، فكري و… اين نخبگان چقدر توانسته اند به موقعيت هاي متني جامعه دست پيداكنند ؟
واقعيت آن است كه «نخبگان » در موقعيت حاشيه اي قرار ميگيرند.جامعه فرد نخبه را پس مي زند و درهاي متن اصلي جامعه به روي او بسته است. در نتيجه يك نخبه در موقعيت حاشيه اي قرار مي گيرد و اين موقعيت تفاوتي ندارد كه در ايران باشد يا خارج از ايران ، يعني اگرنخبه اي مهاجرت هم مي كند در واقع حاشيه خود را تغيير مي دهد.
گاه اين موقعيت هاي حاشيه اي در جامعه تئوريزه هم شده است؛ مثلا قديم ها تصور بر اين بود كه جنون در كمين افراد نخبه است. بعدها گفتند خيلي از آدمهاي معتاد آدمهاي باهوش و نخبه اي هستند و حالا هم خطر سوم ظهور كرده يعني آوارگي… نخبگان مهاجرت ميكنند و از خانه و زندگي و محيط مألوف خود بنه كن ميشوند.
**س : به اين ترتيب شما نتايج اين قبيل پژوهشها را زير سؤال برديد.
– پژوهشهاي پيمايشي بنياد نخبگان يا هر سازمان ديگري كه به ما ميگويد كه چند تا نخبه از كشوررفتند و چند تا ماندند نميتواند واقعيتي را در باره مهاجرت نخبگان براي ما فاش كند.نمي توان با اين معيارهاي عددي، مهاجرت ويا ماندن نخبگان را مورد قضاوت قرار داد. همانطور كه گفتم بايد ديد نخبگان در حاشيه اند يا در متن جامعه. به نظر من مهاجرت فقط جابجايي مكاني و جغرافيايي نيست. خزيدن از متن جامعه به حاشيه ها هم مهاجرت است. افسردگي، در خود فرورفتگي و پناه بردن به لااباليگري و كلبي مسلكي و… هم نوعي مهاجرت است.
به همين دليل است كه معتقدم براي مطالعه پديده مهاجرت نخبگان، تصاوير روشني از تحقيقهاي پيمايشي درنخواهد آمد. اين دسته تحقيقات بايد با روشهاي طولانيتري مانند بررسيهاي دوره زندگي(Life Course Researches) تكميل شود. بايد بتوان در چنين پژوهشهايي مشكلات و انتخابهاي پيش روي «نخبگان»، تأثير گفتمانهاي اجتماعي روي فرديت و شخصيت آنان و نيز فرآيندها و نهادسازيها مورد توجه و نقد قرار بگيرد.
Source: irna.ir